نیکان دوست داشتنینیکان دوست داشتنی، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

فسقلی دوست داشتنی

هفته یازدهم

انجیر کوچولوی من وارد هفته ی یازدهم شد و من خیلی خوشحالم ، هفته ی دیگه سونوی nt و آزمایش خون دارم اگه همه چی نرمال باشه که عالی..... میشه. انشا.. که نرمال. نمیدونم من اینقدر توی دوران بارداریم استرس دارم یا همه همینطورند ، دفعه اولی که رفتم سونو هفته ی 7 بودم، قلبم داشت از جا کنده میشد عصرش نوبت دکتر داشتم بهم گفت برم سونو ببینم قلبش تشکیل شده یا نه ساعت 7 کارم توی مطب تمام شده بود و همینجور به سونوگرافی هایی که میشناختم زنگ میزدم که همون شب برم یا نوبت نمیدادند یا تعطیل شده بودند بالاخره سونوگرافی روشن قبول کرد برم پیشش تا رسیدم و نوبتم شد ساعت 10 شب شده بود همش داشتم آیت الکرسی میخوندم که ok  باشه، اسممو صدا کرد صدای قلبمو احساس میکرد...
24 آبان 1394

پایان دو ماهگی

سلام به کوچولوی دوست داشتنی من که الان دوماهه تو دل مامانشه الهی قربونش برم بذار یه کم برگردیم به قبل، زمانیکه من فهمیدم باردارم خب منو بابایی خیلی منتظر شما بودیم اما نزدیک دوران پریودیم بود که دلدردام شروع شد خیلی برام عجیب بود آخه خیلی زود بود دلم گاه گاهی تیر مکشید دوباره خوب میشد گفتم ای بابا نشد که نشد اما همین جور که روزا میگذشت دیدم انگار فقط درد و خبر دیگه ای نیست تا با بابایی بی بی چک خریدیمو رفتیم خونه اول دیدم یه خط پرنگ شد ناامید شدم که کم کم دیدم خط دوم داره ظاهر میشه یه خط کمرنگ که کم کم داشت پررنگ میشد قلبم داشت تند تند میزد انگار تو این دنیا نبودم نمیدونستم به چیزی که دارم میبینم باید اعتماد کنم یا نه، باورم نمیشد یعنی...
19 آبان 1394

ساختن وبلاگ

خیلی وقت بود که دلم میخواست وبلاگ درست کنم حتی خیلی قبل تر از اینکه این کوچولوی دوست داشتنی بیاد توی دلم اما بعضی وقتا میترسیدم از اینکه وبلاگ بسازم و همیشه در حسرت نوشتن خاطرات بچه ام توش بمونم نمی دونم چرا اما خیلی از اطرافیانم بودن که بچه دار نشده بودن و منم بعد 5 سال زنگی مشترک استرس می گرفتم اما خب خدارو صد هزار مرتبه شاکرم که بهم این لطف بزرگو کرد و الان یه کوچولو را داخل شکمم دارم. یه کوچولو که یه دنیا حس خوبو برام به ارمغان آورده و من عاشقانه منتظرم که بغلش کنم.
12 آبان 1394
1